میان «دانستن» و «خواستن» همیشه تنازع است
استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی بر این باور است؛ گرفتاری انسان امروز آن است که گاهی عقلش را از دست میدهد و به خواستههایش بیشتر توجه میکند. باید توجه کنیم که بین «دانستن» و «خواستن» همیشه تنازع است. آدمی یک خواستن و یک دانستن دارد. مردم بیشتر دنبال خواستههایشان میروند و بر دانستهها سرپوش میگذارند. این تقصیر و خطای انسان است.
به گزارش آنلاین جو، به نقل از ایکنا، ابونصر، محمد بن محمد فارابی حدود سال ۲۵۷ قمری در دهکده «وسیج» از ناحیه فاریاب خراسان به دنیا آمد. او تحصیلات اولیه خود را در فاریاب به پایان رسانید و مدتی نیز در آنجا به شغل قضاوت مشغول بود. فارابی که به مطالعات فلسفی علاقهمند شده بود، کار قضاوت را رها کرد و رهسپار بغداد شد. ابونصر در بغداد منطق و فلسفه آموخت و به مطالعه آثار ارسطو روی آورد. او در زمانهای میزیست که شبهاتی در موضوعات نبوت و نسبت میان دین و فلسفه در حال شکلگیری و گسترش و دعوای میان فلسفه مشایی و فلسفه اشراق نیز رواج یافته بود. از سوی دیگر، عصر ترجمه آثار یونانی بود و مسلمانان با علوم یونان مواجه شده و شبهات زیادی در ذهن خود تجربه میکردند. شخصیت علمی فارابی در بغداد شکل گرفت و تکامل یافت. او در آنجا وارث زحمات نهضت ترجمه شد، آثار بسیاری تألیف کرد و نزدیک به ۲۰ سال به تدریس و آموزش پرداخت.
فارابی نخستین کسی است که فلسفه اسلامی را در قالب کامل آن ریخت، اصول و مبانی آن را تدوین کرد و بهمثابه مکتبی فلسفی درآورد، گرچه سامانه فلسفه اسلامی در اندیشه او رنگ و بوی سیاسی داشت؛ بنابراین درک فلسفه فارابی بدون شناخت روش سیاسی خاص او امکانپذیر نخواهد بود. بیتردید او اولمعمار فلسفه اسلامی است. در ایران آخرین برگ از دفتر آبان ماه با عنوان روز «حکمت و فلسفه» به یاد این فیلسوف بزرگ مسلمان نامگذاری شده است.
فارابی در روزگار ما دوستان بزرگی دارد؛ آنانکه فهم فلسفه او را اصلیترین شاهراه رسیدن به فلسفه اسلامی میدانند و عمری را در راه این فهم و شناخت آن به دیگری و دیگران صرف کردهاند. حکیم غلامحسین ابراهیمی دینانی یکی از دوستان و مونسان حضرت فارابی است. از این استاد فلسفه، گفتن و نوشتن کاری عبث است؛ همه ما او را با آن چشمان روشن، قامتی استوار و فروتن، ادبیات سهل و ساده برای فهم بهتر من، تو و ما، با همان لهجه شیرین همواره و سخن عالمانهاش از عقل و عشق، قرآن و حکمت، معاد و حقیقت مرگ، وحدت وجود، ارتباط علم و عبادت، فطرت، وقت و زمان، انسان کامل، وارستگی و وابستگی به دنیا، تا اندیشههای سهروردی، ابن سینا، عینالقضات همدانی، سعدی و گلستانش، حافظ شیرازی، ابن رشد و…. صدها مفهوم دیگر انسانی میشناسیم. او سالهاست از قاب جادویی تلویزیون با پنجرهای به سوی «معرفت» راه ما ایرانیان را به شناخت فلسفه، باز و البته آسان کرده است. ماندگاری چهره او که چهره برتر فلسفه در اولین همایش چهرههای ماندگار ایران (سال ۱۳۸۰) است؛ به این معرفتگشایی به فلسفه و حکمت به زبان روان برای مردم ایران وابسته است.
هر قدر هم بیگانه «فلسفه» باشیم و دوستدار فهم آن نیز نباشیم، او با فلسفه و ما (هموطنانش) دوستی دیرینه دارد، حکیم دینانی از جوانی تا امروز که در آستانه ۹۰ سالگی پر برکتش ایستاده است، از عمق جان به تربیت نسل برای تفکر و تأمل فلسفی در روزگاری که این تفکر شاید و شاید مخاطبان اصلی خود را از دست داده، کوشیده است و از کوششهای او آثار علمی متعددی جوشیده و به مردم ایران تقدیم شده است. از این شاگرد فلسفه علامه طباطبایی که بر این باور است اگر با علامه آشنا نشده بود، عمرش به هدر رفته بود، آثاری چون؛ دفتر عقل و آیت عشق، ماجرای فکر فلسفی، نیایش فیلسوف، عقلانیت و معنویت، معمای زمان و حدوث جهان، هستی و مستی، معاد، خرد گفتوگو، کلمات طاهر، اختیار در ضرورت هستی، اندیشیدن باور یا باور یک اندیشه و… خواندنی شده است. همچنین شاگردان و متأثران از اندیشه دینانی درباره او آثاری چون؛ خرد و خردورزی، سرشت و سرنوشت، دُر سخن، فیلسوف گفتوگو، آینههای فیلسوف، گفتار حکیم، شعاع شمس و … را به جامعه اندیشهورز ایران تقدیم کردهاند.
ایکنا به انگیزه روز حکمت و فلسفه به گفتوگو با این فیلسوف و حکیم نامآشنای ایرانی پرداخته است. استاد دینانی در این گفتوگو درباره ملکه عقل، نزاع میان دانستن و خواستن، زندگی مبتنی بر حکومت عقل، حکمت در قرآن، اخلاق و حکمت، تلاش برای فهم بهتر و بیشتر، یاریرسانی ادبیات فارسی به فهم حکمت و… سخن گفته است. سخنانی که او بارها و بارها به طرق مختلف به ما آموخته است و هر بار از او میشنویم چون نجوایی آرام و دلآرام ما را به توجه بیشتر به ندای عقل و وجدان فرامیخواند. با ما همراه باشید:
استاد بزرگوار در آغاز سخن لطفا بفرمایید دو واژه «حکمت» و «فلسفه» در لغت با یکدیگر چه تفاوتی دارند؟
هیچ تفاوتی ندارند، «فلسفه» لغت یونانی است و «حکمت» لغت ایرانی است. اصل کلمه فلسفه یونانی و مرکب از دو جزء است: «فیلو» به معنی دوست و دوستدار و «سوفیا» به معنی حکمت و در نهایت یعنی «دوستدار حکمت» است. فیلسوف یعنی کسی که حکمت را دوست دارد. کلمه «حکمت» به معنای علم ارزشمندی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در قرآن، حدیث، فلسفه، عرفان اسلامی و …. درباره آن بحث شده است. معادل فارسی «حکمت» فرزانگی است و به آن کسی که حکمت میداند «حکیم» یا «فرزانه» گفته میشود.
استاد در کلام شما بارها و بارها به مفهوم حکمت در قرآن و اینکه قرآن کتاب حکمت است، اشاره شده است. لطفا درباره این مفهوم کمی توضیح بفرمایید.
قرآن کتاب آسمانی مسلمانان لبریز از حکمتهای الهی است. سوره مبارکه هود با این آیه آغاز میشود؛ «الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ. الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است! این آیه مانند بسیاری آیات دیگر قرآن به عقل اشاره دارد؛ فلسفه یعنی عقل؛ آنچه در آیات قرآن آمده همه مطابق عقل است. مقامی محکمتر و بالاتر از عقل در عالم نداریم.
با این تعریف چرا انسان امروز گاه و بیگاه با رفتار و اعمال خود به نوعی باعث غربت عقل میشود؟
بله همین است؛ گرفتاری این است که انسانها گاهی عقلشان را از دست میدهند و به خواستههایشان بیشتر توجه میکنند. باید توجه کنیم که بین «دانستن» و «خواستن» همیشه تنازع است. آدمی یک خواستن و یک دانستن دارد. مردم بیشتر دنبال خواستههایشان میروند و بر دانستهها را سرپوش میگذارند. این تقصیر و خطای انسان است.
آیا از این مفهوم میتوان اینگونه برداشت کرد که همه آدمیان میفهمند زندگی عقلانی و منطقی درست است ولی به دلایل غیرمنطقی به آن عمل نمیکنند؟
هرکسی عقل دارد اینگونه میفهمد. خداوند عقل به انسان داده است، در حقیقت بزرگترین نعمت الهی عقل است. همان فرد خطاکار نیز میفهمد که به ندای عقل خویش توجه نکرده است. کسی که دزدی میکند، نمیفهمد این کار خطاست؟ میفهمد، ولی نفس اماره بر او غالب است.
در ادبیات دینی ما موضوع «اخلاق و حکمت» همنشین یکدیگرند و از «حکیم» به عنوان کسی که مؤمن به صفات الهی است یاد میکنیم…
بله این نیز مقتضای عقل است. حکیم چون حکمت دارد و میفهمد؛ یعنی خدا و صفات خدا را میشناسد.
و این امکان وجود دارد یک فیلسوف «حکیم» نباشد؟
نه، نمیشود. فیلسوف لغت یونانی و حکیم لغت اسلامی است. دو لغت مساوی است. دانستن حکمت خیلی سخت است. فیلو و سوفیا در یونان یعنی دوستدار حکمت. ما باید حکمت را دوست بداریم و این یعنی فهمیدن را دوست بداریم. در عبادت نیز همینگونه است، ما تقرب پیدا میکنیم. تقرب یعنی چه؟ یعنی نزدیک میشویم. نزدیک و نزدیکتر شدن با فهم است؛ از سوی نفهمی نمیتوان به هیچ مقولهای نزدیک شد.
برای رسیدن به مرحله میل به دانایی و فهمیدن به نظر شما باید چه اقدامات فردی را پی گرفت؟
باید با نفسانیات و خواستههای مهمل و روزمره بیهوده مبارزه کنیم. یعنی فکر کنیم و ببینیم چه چیزی معقول است و مقتضای عقل چیست. اگر عقلمان نرسید با شریعت عمل کنیم. خدا شریعت را فرستاده برای کسانی که عقلشان محدود حکومت میکند. همه مردم اهل عقل نیستند و اعتنای زیادی به عقل نمیکنند. در این شرایط خدا میفرماید: به شریعت عمل کنید.
استاد دینانی بزرگوار! بیسامانی فکری انسان جدید و به عبارتی کوچنشینی مدام عقل به سود نیاز را باید چگونه مهار کرد؟
عقل اشتباه نمیکند، خواستهها بر عقل غالب میشوند. آدم در دنیا گرفتار یک چیز نیست و عقل هم محض نیست. انسان؛ عقل دارد و شهوت نیز، همچنین پول، پست و مقام میخواهد و هزار بدبختی دارد. اینها را میگوییم نفسانیات، نفسانیات بر عقل غالب میشوند. اگر کسی حواسش جمع باشد عقل را بر نفسانیات ترجیح میدهد. اگر هم نفهمید به شریعت عمل کند، شریعت راه را به او نشان داده است.
شریعت در پیوند با این موضوع دقیقا چه میگوید؟
شریعت امور جاری درست را به ما یاد میدهد. اینکه نماز بخوانیم، روزه بگیریم، دزدی نکنیم، کارهای بد نکنیم و.. این دستورات شریعت است.
منظور آنکه شریعت که راه و روش زندگی انسانی را به ما نشان میدهد در اهمیت توجه به حکمت به انسان چه پیامی دارد؟
حکمت این است که چون خودت همه حقیقت را نمیدانی به دستور شریعت عمل کنی. یعنی خداوند از طریق پیغمبر اسلام(ص) حقایق را به ما نشان داده است.
استاد ارجمند! «وحدت» همواره در سخن شما مطرح بوده و است و این طرح از طریق تلویزیون و همچنین متونی که از شما خواندنی شده به دست من و ما رسیده است. امکان دارد در این مجال این بحث را اندکی شفاف کنید.
اگر «وحدت» نباشد هیچ چیز نیست. برای مثال اگر عدد یک نداشته باشیم، عدد داریم؟ ۲ یعنی ۲ تا ۱، ۳ یعنی ۳ تا ۱، هزار تا یعنی هزار تا ۱، حالا اگر واحد نباشد عدد وجود دارد؟ عدد بیمعناست. به همین ترتیب اگر عدد نباشد در این عالم چه اتفاقی میافتد؟ هرج و مرج واقع میشود، وجود «واحد» است. هستی واحد است و خداوند کل هستی است.
فارابی نخستین فیلسوف مسلمان است و روز حکمت و فلسفه در ایران به نکوداشت مقام این فیلسوف بزرگ برمیگردد. توصیه شما به عنوان یکی از حکمای بزرگ ایرانی برای مطالعه متون دست اول فلسفی چون متن فارابی چیست؟
فارابی یکی از بزرگترین فلاسفه است. فارابی و ابن سینا در دنیا نظیر ندارند. فلاسفه امروز یک مجموعه سخنان بیهوده میگویند. بزرگترین حرفها را فارابی زده است. فارابی فیلسوف بزرگی بوده است. ابن سینا هم به همین منوال از فلاسفه بزرگ است. حرف این بزرگان را باید درست و نزد استاد خواند. همینطور بیقاعده نمیتوان این سخنان را فهم کرد.
در روزگار ما تأثیر فارابی و ابن سینا بر فیلسوفان دنیا چگونه بوده است؟
آنها استفادههای خود را از این دو فیلسوف بزرگ کردهاند ولی روی نفهمی خود یک مقداری مسایل را بیربط پیوند دادهاند. ما فلسفه غرب را هم خواندهایم و میبینیم چه میگوید. در آن فلسفه یک کلمه مثل ابن سینا نیامده است. برخی از آنها کوشیدهاند و مجموعه کوششهایی نیز داشتهاند. ابن سینا را آنها خواندهاند ولی یک سری چیزها هم مقتضای زمان و روزگار است و به آن اضافه کردهاند.
فلسفه رواقیون از نگاه شما چگونه فلسفهای است؟
فرقی ندارد، فلسفه نحلههای مختلف دارد. بشر یکنواخت حرف نمیزند. هر کسی در گوشهای از این جهان فکری و سخنی دارد؛ اگر عمیق باشد فلسفه است و اگر روزمره است باید آن را به کناری گذاشت. رواقیون برخی حرفهایشان خوب است. من کسی به طور مطلق تأیید نمیکنم. در حقیقت هیچ مقوله انسانی را مطلق نمیدانم. اول بررسی میکنم آن سخن چقدر با عقل سازگار است.
استاد گرامی به نظر شما در کلاسهای درس فلسفه ما در دانشگاهها جای چه فلسفهای خالیست و باید بدان بیشتر توجه کرد؟
فلسفه اسلامی بهترین فلسفه است؛ به شرط آنکه از استاد خوب فرا گرفته شود.
و این اساتید امروز در فضای دانشگاهی ما حضور دارند؟
والله من نمیدانم. این سؤال را از من نپرسید. من نمیتوانم به این سؤال پاسخ دهم. نمیخواهم توهین کنم ولی فیلسوف واقعی کم است.
به مصادیق کارمان نیست، مقصود آن است که اساتیدی مانند شما که عمری را به آموزش و تربیت دانشجوی رشته فلسفه مشغول بودهاند، نسلی را تربیت کردهاند که پاسخگوی نیازهای فلسفی جامعه ایرانی امروز باشد؟
نمیتوانم به این پرسش، پاسخ دقیق بگویم. حتی نمیدانم نیاز امروز دقیقا چیست. فلسفه خیلی تابع نیازهای ما و مطابق آن نیست و بلکه برخی اوقات بر خلاف نیازهای ما پیش میرود. فلسفه راه عقل را میگوید. نیازهای انسان «الی غیر النهایه» است. بشر چقدر نیاز دارد؟ فلسفه نیامده است که به نیازهای ما جواب بدهد. فلسفه حقایق را میگوید، نوکر نیاز ما نیست.
در دنیای پر آشوبی که ما در آن زندگی میکنیم و اخبار جنگ از هر سو خودش را به ما میرساند و هر قدر ما نخواهیم این اخبار را دنبال کنیم باز هم خبر ناآرامیها به ما میرسد، نقشی که تأمل فلسفی در آرامش روحی انسان بازی میکند، چگونه نقشی است؟
این پرسش را نمیتوان به سادگی پاسخ داد. برای اینکه مردم عمیق نیستند و برخی از این ناآرامیها به دلیل نادانی انسان است. یعنی چنانچه انسان دانا باشد باید بداند که دانایان هیچ وقت با هم جنگ نکردهاند. جنگ محصول نادانی و باورهای غلط است و ربط چندانی به پیروان یک دین مشخص ندارد. ممکن است فرد نادان در پوشش دینی هر یک از ادیان نسبت به جنگطلبی اقدام کند.
یعنی عقل به انسان اجازه جنگ نمیدهد؟
نه، هرگز. عقل هیچ وقت جنگ ندارد. شما در تاریخ فلسفه بخوانید از زمان افلاطون و سقراط تا به امروز، یک فیلسوف «فیلسوف» دیگر را نکشته است. ولی دیگران فلاسفه را کشتهاند. سهروردی را در سن ۳۰ سالگی کشتند، اگر این مرد کشته نشده بود و ۷۰ – ۸۰ سال به طور طبیعی زندگی میکرد چقدر مطالب از او برای انسان به یادگار میماند. همین داستان درباره عین القضات همدانی نیز رقم خورد. نادان در دنیا همیشه بوده و هست.
از فلاسفه دیگر ایران زمین چه کسانی بر اندیشه ما تأثیرگذار بودهاند؟
کوچک و بزرگ بودهاند. ملاصدرا یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه ایرانی است. میرداماد اثرگذار بوده است. اینها تأثیراتی داشتهاند و بیتأثیر نبودهاند. هر کسی به اندازه استعداد خود مؤثر بوده است. باید ببینیم آن فرد چقدر استعداد دارد و چقدر میخواهد حقایق را بگوید.
غرب از کدام فیلسوف خود تاثیر بیشتری گرفته است؟
فلسفه غرب چیزی ندارد، این فلسفه بیشتر «ابن رشد» بوده است. ابن رشد فیلسوف مسلمان اندولوسی بوده و روی غرب اثر کرده است. من کتابی دارم درباره فلسفه ابن رشد. او فیلسوف بزرگی بود که روی غرب اثر گذاشت. غربیها آن وقت وحشی بودند. بعدها کم کم یک قدری آگاهتر شدند و…فلسفه ابن رشد در غرب خیلی تأثیر داشته است.
آیا انسان معاصر در دنیای جدید، حوزه دانایی جدیدی برای خود ساخته است؟
بله، داناییهای بیهوده ساخته است! یعنی اطلاعات بیاثر. اطلاعات با دانایی فرقهای اساسی دارد. اطلاعات همان چیزی است که از صبح تا شب از طریق رسانههای دیداری، شنیداری و الکترونیک به ما میرسد و ذهن آدم را پر و عمق او را کم میکند. انسان با اینگونه اطلاعات هیچگاه غنی و عمیق نمیشود. فلاسفه قدیم فرصت داشتند و فکر میکردند و به اعماق میرفتند ولی امروز اینگونه نیست. اطلاعات بسیار بیربط به ما میرسد و به طور ویژه تلفن همراه این بلا را سر انسان میآورد.
در این دنیا باید چه کرد؟
من نمیتوانم بگویم «باید» چه کرد. میتوانم توصیه کنم اگر کسی اهل حقیقت است، گرفتار روزمره نشود. کتابهای فلسفی عمیق بخوانید. من یک دوره فلسفه اسلامی نوشتم آن را بخوانید. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام را دقیق بخوانید و اگر اشکال داشتید، بپرسید. دنیای جدید اقتضای خود را دارد برای اینکه «تکنیک» و «صنعت» پیشرفت داشته ولی «فکر» پیش نرفته است. اطلاعات بیشتر شده و آرامش کمتر شده است.
آیا سخن حکیم در این روزگار کمخوانی و کمدانی ما را به صلح با خود و جهان میرساند؟
نمیدانم. شما دلتان میخواهد یک پاسخ عام و فراگیر داشته باشید. فلسفه هیچ وقت فراگیر نبوده است. یک تعدادی رفتهاند دنبال حقایق، یکی کمتر و دیگری بیشتر. روزمرگی را بگذاریم کنار درست میشود. انتظار دارید یک چیزی بگویم معجزه شود، من معجزه ندارم. چنین چیزی در تاریخ فلسفه وجود ندارد، سخنی همهفهم که به طور همگانی قابل دریافت باشد، ندارم.
به عنوان فیلسوفی که با قلههای شعر و ادبیات فارسی همنشین بوده و هستید، به نظرتان ادبیات فارسی در عمقبخشی فکری و فرهنگی ما ایرانیان که این روزها برای خواندن کم حوصلهایم، چه نقشی را میتواند ایفا کند؟
ادبیات فارسی در این راه خیلی کمک حال بوده و است. ادیبان ایرانی همواره در خدمت حکمت و پند انسانی بودهاند. سعدی سرشار از نکات حکمتآمیز و اخلاقی است، گلستان به نوعی و بوستان به نوع دیگر. حافظ بحر معنویت است. البته باید بدانیم فهم حافظ کار سادهای نیست. اگر کسی بتواند سخن حافظ را بفهمد به راه روشنی رسیده است. این موضوعات را باید با دقت، حوصله و دقیق خواند. اطلاعات روزمره به درد ما نمیخورد.
اگر کسی بخواهد حافظخوانی را با هدف فهم پند و سخن حضرت حافظ آغاز کند به نظر شما چگونه این مسیر را بگشاید.
به دقت بخواند و از اهلش بپرسد که حافظ چه میخواهد بگوید، استاد خوب پیدا کند. استاد خوب ادبیات فارسی در کشور ما فراوان است.
در پایان و به عنوان یک حکیم نامی که سخنش همواره محل توجه عام و خاص بوده است، پندی حکیمانه بفرمایید.
یک سخن که همه را راحت کند، ندارم. باید آدم تشنه حقیقت باشد، که سخن حکمت به مذاق او خوش آید. تشنه حقیقت باشیم و حقیقت را بیابیم. ادبیات ما سرشار از معارف است، آدم باید تشنه حقیقت باشد. اینگونه نیست که یک نکته بگویم و همه بپذیرند.
پایان خبر آنلاین جو
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "میان «دانستن» و «خواستن» همیشه تنازع است" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "میان «دانستن» و «خواستن» همیشه تنازع است"، کلیک کنید.